کتاب کافه چرا و بازگشت به کافه چرا دو تا کتاب فوق العاده در مورد معنی زندگی هستن پیشنهاد میکنم حتما بخونیدشون.
میخواستم
یه مطلبی بذارم که خلاصه دو کتاب باشه بعد این که کتاب دوم رو تموم کردم
ولی هنوز تموم نشده ولی تا این جای کتاب به یه قسمتی اش رسیدم که به نظرم
خیلی مثال جالبی زده و خواستم با حفظ کپی رایت این قسمت رو بنویسم تا شما
هم علاقه مند بشین به این دو تا کتاب و این که به رابطه بین کائنات و GPS
هم پی ببرین.
فصل هشتم:
کیسی با لبخند از جسیکا
پرسید:آیا شما تا به حال دستگاه GPS روی ماشینتان نصب کرده اید؟ از همان
دستگاههایی که به طور اتوماتیک میدانند شما کجایید؟ و یا وقتی مقصدتان را
در آن وارد میکنید یک صدای دوستانه شما را تا رسیدن به مقصد هدایت و
همراهی میکند؟
جسیکا خندید و گفت:بله داشته ام.
کیسی گفت من هم به این نتیجه رسیدهام که کائنات هم درست به همان ترتیب عمل میکنند.
منظورتان چیست؟
ما
در زندگی تصمیمهایی میگیریم چیزهایی را تجربه میکنیم به سمت راست
میپیچیم به سمت چپ میپیچیم. کیسی در اینجا با خنده گفت: و ما اطراف
دایره دور میزنیم.
جسیکا خندید. کیسی به حرفش ادامه داد: و گاهی اوقات
احساس میکنیم که آنقدر از مسیر اصلیمان دور شدهایم که هیچکس و هیچچیز
قادر به بازگرداندن ما نیست.
در اینچا کیسی به جسیکا خیره شد و از او پرسید:متوجه منظورم هستید؟
جسیکا با تکاندادن سر جواب مثبت داد.
کیسی
گفت: حالا اگر شما یک لحظه به این دستگاه فکر کنید متوجه خواهید شد که
برای او مهم نیست که شما چند بار دایره را دور زده و چند بار این کار یعنی
این اشتباه را تکرار کرده باشید... برای دستگاه با این که صدای دوستانهاش
به شما گفته بوده که باید به سمت راست بپیچید اما شما به سمت چپ
پیچیدهاید... هیچ اهمیتی ندارد... و این صدا بدون هیچ اعتراضی خواهد گفت:
مسیر دوباره محاسبه میگرددو و بعد هم هر آنچه را برای رسیدن به مقصد نیاز
دارید در اختیارتان خواهد گذاشت.
جسیکا خندید و گفت: دقیقا همینطور است.
کیسی گفت: حتما همینطور است و به نظر من کار کائنات نیز دقیقا همینطور هستند.
کیسی
تاب را نگه داشj. به صورت جسیکا خیره شده و به او گفت:وجود شما در این جا
بسیار مهم است. وجود شما نه از روی اشتباه است نه خطا نه حتی بر اثر یک
اتفاق. بلکه هستی و وجود شما دارای مفهوم است و در غیر این صورت شما اینجا
نبودید. حال اگر شما در اوج ناامیدی با خودتان فکر کنید راهتان را گم
کردهاید و هرگز راه درست را پیدا نخواهید کرد حتی در این صورت هم همیشه یک
کمک وجود خواهد داشت.
حالت صورت کیسی موقع حرف زدن طوری بود که جسیکا
را آشفته کرد و او آهسته گفت: گاهی اوقات احساس میکنم که از مسیرم کاملا
دور افتادهام البته بهتر است بگویم که اغلب روزها احساس گمشدگی و
سرگردانی میکنم حتی همین حالا هم... کیسی خندید و گفت: پس وقت آن رسیده
است که شما دستگاه راهبری کائنات را تنطیم کنید.
رابطه شما با واژه خدا چیست؟
جسیکا با تردید از او پرسید:منظورتان این است که آیا من از این کلمه خوشم میآید یا نه
کیسی گفت دقیقا منظور من همین بود.
جسیکا گفت:نمیدانم اما چرا میپرسید؟
زیرا بعضیها با این مفهوم ارتباط بهتری برقرار میکنند تا با واژه کائنات.
آیا این موضوع اهمیتی هم دارد؟
این
دیگر به خود شما بستگی دارد اما من ترجیح میدهم که در این گفتوگو از
واژه کائنات استفاده کنم. حالا اگر شما در این مورد حق انتخاب داشتید کدام
یک از این دو واژه را ترجیح میدادید. البته دایره این انتخاب بسیار گسترده
است و بستگی دارد که یک فرد کجا بزرگ شده باشد چه گذشته و پیش زمینه فکری
داشته باشد یا این که به کدام زبان سخن بگوید و بر اساس این اصول است که
ملتهای گوناگون این مفهوم را با نامهای متفاوتی به کار میبرند اما به
مرور زمان واژههای این مفهوم تغییر کرده و تبدیل به تعریفهای متفاوتی
میشوند که شما میتوانید یکی از آنها را انتخاب کنید.
جسیکا گفت: آیا تعریف وجود دارد که بهتر از بقیه باشد؟
البته برای بعضیها این طور است.
و آنها کدام یک را ترجیح میدهند؟
در واقع ریشه و اساس گفتوگوی ما مربوط میشود به حضور بسیار قدرتمندی که بخشی از وجود هر موجود زندهای را تشکیل میدهد. و این امر تنها در سیارهی ما اتفاق نمیافتد بلکه دامنه آن به عمق کهکشانها میرسد و این حضور تنها مختص زمان حال نیست بلکه تا جایی که گذشتهای وجود داشته است این حضور به عقب بازمیگردد. این جا کیسی خندید گفت: به همین جهت من نمیتوانم یک چنین قدرت عظیمی را در یک واژه محدود کنم. نه از نظر من یک واژه ابدا گنجایش چنین حضور قدرتمندی را ندارد. به نظر من مهمتر از هر چیز هدفیست که یک پرسش در ذات خودش دارد.
جسیکا خندید و از کیسی پرسید: طریقه استفاده از راهبری کائنات چیست؟
کیسی گفت: این هم بستگی دارد.
بستگی به چی؟
کیسی
در حالی که به اولین پرسش روی منو (چرا اینجا هستی) فکر میکرد به
دوردستهای تالاب خیره شد و گفت: به این که یک فرد چگونه راهش را گم کرده و
سرگردان شده باشد.
جسیکا گفت: چرا اینجا هستی؟
کیسی گفت:دقیقا.
جسیکا گفت:و بعد باید چه کرد؟
کیسی گفت: به نظر شما قدم اول برای استفاده از GPS چیست؟
خب اول باید روشنش کرد.
کیسی خندید و گفت: همین طور است. قدم بعدی؟
جسیکا چند لحظه فکر کرد و گفت: بعدش مختصات محلی را که در آن هستی اعلام میکند.
GPS همیشه میداند که تو کچا هستی. قدم بعدی؟
بعد باید مقصد را وارد دستگاه کرد.
کیسی گفت: بنابراین هر کسی فقط خود باید پاسخ پرسش چرا اینجا هستی؟ یا به عبارت دیگر مفهوم وجودیاش را بدهد. و ما در کافه این را (مفهوم و هدف و هستی) مینامیم. یعنی مفهوم و علت وجودی. و هر کسی خودش باید مفهوم وجودیاش را بداند و از کائنات بخواهد او را به آنجا ببرد.
جسیکا چند لحظه فکر کرد و گفت: این سوال بسیار مشکلی است. من از کچا باید مفهوم وجودیام را بدانم؟
کیسی گفت از جستوجوگر استفاده کن؟
از چی؟
شما بهتر از من میدانید که یکی از نرمافزارهای دستگاه راهبری برنامه جستوجوگر آن است. در صورتی که ندانید میخواهید به کجا بروید این امکان وجود دارد که در جستوجوگر راهبری دنبال رستورانهای ایتالیایی مکانهای دیدنی و پارکهای ملیای که در آن ثبت است بگردید...
جسیکا خندید.
کیسی گفت: این یک واقعیت است و اساس کارکرد هستی نیز دقیقا همینطور است.
جسیکا گفت: متوجه حرفهای شما هستم اما آن را درک نمیکنم.
اشکالی ندارد. من یک مثال میزنم. فرص میکنیم که شما در حال رانندگی کردن هستید و مدت زیادی به رانندگیکردن ادامه میدهید ناگهان احساس میکنید دیگر تمایلی به رانندگیکردن ندارید و متوقف میشوید. به نظر شما چه عاملی باعث توقف شما میشود؟
جسیکا چند لحظه فکر کرد و گفت:بی حوصلگی. یعنی وقتی که دیگر حوصله رانندگی کردن نداشته باشم.
این درست اما بعد چه اتفاقی میافتد؟
بعدش من تصمیم به توقف میگیرم.
کیسی گفت: این هم درست اما قبل از آن چه اتفاقی میافتد؟
جسیکا که حسابی کلافه شده بود فقط به کیسی نگاه کرد. کیسی گفت:شما چند لحظه فکر کنید که یک ثانیه پیش از این که شما تصمیم به توقف بگیرید چه اتفاقی افتاده است؟
جسیکا هیجان زده گفت: بک فکر یا ایده خوب به ذهنم میرسد و به من پیغام میدهد کاری را انجام دهم که آن را به رانندگی ترجیح میدهم.
کیسی گفت: درست است و موضوع ما هم همین است. ما هر روز و در هر لحظه سیگنال یا اشارههایی دریافت میکنیم. مثلا کسی مثل جان برای ما ماجرای جهانگردیاش را که ما یا هیچ علاقهای به انجام آن نداریم تعریف میکند اما اگر علاقهمند به این کار باشیم شنیدن تعریفهای او تلنگری خواهدبود برای گوش کردن به ندای درونیمان. و بلافاصله به خود خواهیم گفت تو که همیشه در آرزوی مسافرت دور دنیا بودی چرا همین حالا این کار را انجام نمیدهی. پس راندن را متوقف کن و برو دنبال جهانگردی.
جسیکا گفت: این یک موضوع است یا یک هدف مشخص؟
کیسی گفت:باز هم یک مسئلهی شخصی است. ممکن است کسی انجام این کار را برای رسیدن به هدف وجودیاش انجام ندهد اما به لحاظی این سفر برای او اهمیت فراوانی داشته باشد.
جسیکا گفت: وقتی من و جان با هم حرف میزدیم او گفت که موضوع (مفهوم و هدف و هستی) در ابتدا به نظر او موضوع سنگین و دشواری بوده و برای همین ترجیح داده که با عمل به پنچ اصل بزرگ شروع کند. زیرا درک این اصول به مراتب برای ساده تر بودند. و پس از آن که او این اصول را به مرحلهی اجرا درآرده و آن را در زندگی خود جاری کرد درک مفهوم و هدف برایش شفافتر شد.
کیسی گفت: و این بهترین راه ورود برای برخی از افراد است.
راه ورودی بقیه چیست؟
کیسی گفت: بعضیها برای مفهوم هدف وجودی دارای درک ذاتی هستند و از زمانی که به یاد دارند با این مفهوم آشنا هستند. کیسی چند لحظه سکوت کرد و گفت: حالا باید یک موضوع دیگر را مطرح بکنم و آن این است که دستگاه راهبری ماشین یک ویژگی مشترک دیگر هم با راهبری کائنات دارد.
چه ویژگی مشترکی؟
هر دوی آنها ما را زیر نظر دارند و بسته به آن که چه میبینند و با چه چیزهایی روبهرو میشوند نشانه و سیگنالی را که باید برای ما بفرستند تغییر میدهند.
--------------------------------------------------------------------------------------------
- ۲ نظر
- ۲۸ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۰۶