علی ایزدی

علی ایزدی

علی ایزدی هستم.
دانشجوی مهندسی کامپیوتر دانشگاه امیرکبیر

امیدوارم اینجا جایی برای تعامل بهتر با دنیای بیرون بشه.

۴ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

برنتانو پایه گذار intentionalism تأکیدش بیشتر بر اعمال ذهن است تا محتوای آن

از بچگی یا همون دبستان آدم درس خونی بودم به حدی که میتونم بگم زندگی یک بعدی داشته ام و اولویتم تو این ۱۴ ۱۵ سالی که مدرسه و دانشگاه میرفتم درس بوده. با این شرایط باید الان از خودم تا حدی راضی باشم که این دانشی که تو این چندین سال کسب کردم نتیجه اش رو تو زندگی ام دیده باشم.
اما
وقتی فکر میکنم میبینم که در این n سال تنها تلاش کردم تا اون چیزایی که معلم یا استاد واسه امتحان منو مجبور به حفظ کردنشون بکنه رو حفظ کنم. نتیجه اش این شده که بعد از این همه سال آموزش نه حوصله فکرکردن دارم نه میتوانم چون نحوه فکر کردن رو بلد نیستم.
فکر کردن نه فقط در بعد درسی بلکه در همه زمینه های زندگی که منجر به این میشه که تا بتونم مشکل و مسئله خودم رو حل کنم.
در این سیستم آموزشی ۱۲ سال به من درس دینی یاد داده شده بدون این که حتی لحظه ای از من خواسته بشه تا من فکر کنم. در این سیستم آموزشی استاد امتحانی میگیره که هر که حفظیاتش بهتر باشه موفق تره.
ولی به نظر من موفق تر اونیه که فکر میکنه و فکر میکنه.
بدون فکر کردن و یادگیری روش فکر کردن نمیتوان پیشرفت کرد. مثلا کم افرادی تو این دانشگاه هستند که فکر میکنند. نتیجه اش این میشود که کسی خلاقیت ندارد و کسی تلاش برای ایجاد و خلق چیزی جدید نمیکند.
عده ای هم که خارج این سیستم آموزشی نحوه ی فکر کردن رو یاد گرفته اند یا فقط درسشون خوبه که در نهایت هم فرار مغزها میشن! بقیشون هم که تو دیگر مسائل زندگیشون این توانایی رو دارند درسشون خوب نیست اما حداقل بهتر از مورد اول برای آدمای اطرافشون بیشتر فایده دارند.
بیشتر این موضوع رو متوجه خودم میکنم تا از این به بعد به جای این که استفاده کنم سعی کنم تولید کنم. در هر موضوعی از درس گرفته تا مشکلی اجتماعی یا مشکلی فرهنگی که ممکنه برام پیش بیاد.

۱- درس رو فقط برای یادگرفتن و یا فکر کردن میخونم و نمره هیچ ارزشی برایم ندارد.
۲- سعی میکنم آن قدر مسئله در زندگی ام برای خودم تعریف کنم تا اول به آن ها فکر کنم و در نهایت پاسخ آن ها را بیایم تا در نهایت نادان از این دنیا نروم.
۳-سعی میکنم خلاقیت به خرج دهم
۴- دیگران را به فکر کردن تشویق میکنم تا با هم طرحی نو در اندازیم !‌

و درنهایت
فکر میکنم آن چه تاکنون آزارم داده است این است که در رسیدن به هدف هایم تنها به نتیجه آن فکر میکردم درصورتی که مسیر رسیدن به هدف بسیار لذت بخش تر از رسیدن به خود هدف است زیرا که هدفی که شکست بخورد مقدمه پیروزی است
پس بیشتر از فکر کردن لذت خواهم برد تا نتیجه ای که فکر کردن برایم می آورد.

فکر آن باشد که بگشاید رهی                راه آن باشد که پیش آید شهی
مثنوی معنوی دفتر دوم

همیشه بین کار کردن یا کار نکردن توی دوران کارشناسی حداقل تو رشته نرم افزار دعوا بوده

اکثرا بر این باورند که خب کار کردنه که به دانشجو مهارت میده و درس خوندن چیزی نیست که به درد آدم بخوره

البته منظورم از درس نخوندن کلا ول کردن یا درس یا انصراف از دانشگاه نیست منظورم دعوا بین گرفتن یه معدل خوب مثلا بالای ۱۸ یا حول و حوش ۱۶ است.

من از سال اول و دوم دانشجوهایی رو میدیم که سر کار میرن و حتی پول هم در میارن که تاثیرات کار کردن اون ها رو روی درس از جمله قدرت پیاده سازیشون تو پروژه های درسی رو میدیدم

واسه همین تصمیم گرفتم هر جور که شده فقط تابستون سال دوم رو برم سر کار چون همچنان بر این اعتقاد داشتم که طول سال نیابد چیزی مزاحم درس خوندنم بشه

اوایل تابستون دنبال کار گشتم ولی کاری گیر نمیومد تا این که اول مرداد تو به شرکت به عنوان کارآموز web developer  که البته خیلی شباهتی هم به کارآموزی نداشت قبولم کردند.

تجربه خوبی در این سه ماه کسب کردم از نظر این که برای اولین بار شروع به develop چیزی خارج از دانشگاه کردم و تجربه هایی به من داد که نشون داد چه field هایی رو دوست دارم و چه filed هایی رو دوست ندارم

 

الان که این متن رو مینویسم بعد مشورت با چندین نفر تصمیم گرفتم سر کار نرم با این که اول مهر به head ام در شرکت قول دادم که کار رو ادامه بدم ولی قراردادم داره تموم میشه و هنوز بهشون نگفتم که این تصمیم رو قراره بگیرم.

چند دلیل در این تصمیم من دخیل بودند که دوست دارم بنویسمشون تا شاید به عنوان یک شکست در ادامه ندادن کار من راهنمایی باشند واسم تو دوره های بعدی زندگی ام

۱- اولین و مهم ترین دلیل اش اپلای کردنه که واسه اون نیاز شدیدی به معدل و ریکام استاد هست و لازمه اش اینه که أدم وقتش رو بذاره روی درس تا معدلش رو بالا ببره. این اولین دلیل که خب به تنهایی اصلا دلیل قابل قبولی نیست چون همون طور که هممون میدونیم معدل و نمره هیچ ارزشی واسه آدم تو زندگی اش نداره

۲- دومین دلیل این بود که کار کردن به این شکل در یک شرکت به عنوان توسعه دهنده وب جز یادگیری ابزار و تکنولوژی سود خیلی خاص دیگه ای برای دانشجو نداره

بر عکسش توی دانشگاه اگه دانشجو علاوه بر معدل به فکر یادگیری مفاهیم باشه چیزی واسش میمونه که تا آخر عمر میتونه تضمینی برای موفقیتش باشه

چرا ؟

به نظر من برای موفقیت باید در مسیری متفاوت از بقیه حرکت کرد.چیزی که هست اینه که یادگرفتن ابزارهای وب نویسی رو همه میتونن انجام بدن ولی یادگرفتن مفاهیم مهندسی نرم افزار رو معمولا به دنبالش نمیرن . معمولا دانشجوهای نرم افزار به فکر قوی کردن problem solving و ریاضیات خود نیستن و همیشه تحت تاثیر جو و دانشجوهای دیگه در پی یادگیری آحرین تکنولوژی های و پز دادن با اون هستن که نتیجه اش شده پیشرفت کمتر در این علم در کشورمون

نکته ای که هست واقعا ارتباط علم با صنعت مهندسی نرم افزار در کشور ما پایینه که یه دلیل عمده اش خود دانشجوها هستن چون کسی خیلی به دنبال علم نیست و همه به دنبال ابزار هستن .

عده ای کمی به فکر این هستن که ابزاری بسازن که بقیه بتونن با اون کد توسعه بدند و به جاش در حال یادگیزی آخرین تکنولوژی ها هستن

منظورم این نیست که بادگرفتن تکنولوژی نیاز نیست ولی کافی هم تیست و تا زمانی که مفاهیم و پایه ما قوی نباشه نمیتونیم ازشون درست استفاده کنیم

چیزی که به شدت در کشورمون کم پیدا میشه

یعنی برنامه نویسی که پایه و ریاضیات قوی ای داشته باشه

این دلیل دوم که به نظرم باید روی وقت درس گذاشت در درجه اول و نباید چیزی باشه که به اون لطمه بزنه که مثلا کار حتی پاره وقت میتونه کیفیت کار دانشجو رو در درس پایین بیاره.

در کنارش باید چیزی هم یاد بگیره که بقیه نمیتونن بادبگیرن یا حوصله یادگرفتنش رو ندارن. مثلا یادگرفتن framework ای که باهاش میشه وب توسعه داد ارزش چندانی نداره چون همه میتونن این کار رو انجام بدن و دارن انجامش هم میدن

 

۳- وقت برای کار کردن هست. بعد تموم شدن درس قرار هست که حداقل ۲۰ تا ۳۰ سال کار کنیم پس هیچ وقت دیر نمیشه برای کار کردن

در قبالش فرصتی که برای دانشجو تو دوره کارشناسی هست هیچ وقت وجود نداره

چون اولا دغدغه های کمتری نسبت به زندگی داره و در محیطی داره زندگی میکنه که میتونه در کنار دانشجوهای دیگه از زندگی اجتماعی اش لذت ببره

کار کردن به این شکل که روی دانشجو فورس هست باعث میشه که اونو از این محیط و لذت هایی که از زندگی میتونه ببره و تجربه هایی که میتونه کسب کنه دور میکنه

 

در نهایت من از کارم توی ترم ۵ کنار کشیدم و همون طور که کار کردن تو این سه ماه تجربه های خوبی بهم داد امیدوارم در ادامه مسیر در راه های جدید بتونم تجربه های جدیدی کسب کنم که در تمام زندگی تاثیر خودش رو بذاره.

مسیرهایی که توش بیشتر فکر کنم و بیشتر لذت ببرم.

بخش مهمی از تفریحات زندگی من حول و حوش فوتبال رقم خورده و به شخصه احترام خاصی براش قائل هستم.

از یچگی که یادم بیاد چون داداشم فوتبال نگاه میکرد من عاشق فوتبال شده بودم گرچه اون خودش از اون افراطی های فوتبال نبوده و نیست ولی من رو تبدیل کرد به یه عاشق فوتبال

تمام تفریحات توپی من با دوستام و خونواده ام بازی کردن فوتبال بوده و اونقدر بچه ها و بزرگای فامیل رو دریبل زدم که همشون منو به عنوان یه فوتبالی ماهر میشناسن

شاید از بچگی دوست داشتم که فوتبالیست بشم ولی هیچ وقت خونواده موافق نبود حتی من رو تو کلاس فوتبال هم ثبت نام نکردن

از این که نذاشتن من فوتبالیست بشم خوشحالم ولی از کلاس ثبت نام نکردن من اصلا و ابدا

از فوتبال بازی کردن که بگذریم من به شدت علاقه مند دیدن فوتبال بودم از بچگی. از همون دبستان . اون قدری که من پای فوتبال استرس کشیدم واسه چیز دیگه ای تو زندگیم استرس نکشیدم.

همیشه دوست داشتم به آرزوهای فوتبالی ام برسم که در واقع اونا قهرمانی  تیم های محبوب من بودن

تیم های محبوبم :

تیم باشگاهی داخلی :‌ سپاهان 

من با سپاهان به هر آرزوی فوتبالی داخلی ام رسیدم. بعد این که دقیقه ۹۷ پرسپولیس قهرمانی رو از سپاهان گرفت من ۴ بار قهرمانی سپاهان رو دیدم. حضور سپاهان رو در فینال باشگاه های آسیا و حضورش در جام باشگاه های جهان

بخش مهمی از زندگی من با بازیای سپاهان و حضور تو ورزگاه فولاد شهر رقم خورده که به نظرم فوق العاده ترینشون که هیچ وقت هیجان و خوشحالی اون روز رو یادم نمیره قهرمانی سپاهان تو جام حذفی مقابل پرسپولیس بود یعنی روز خداحافظی مهدوی کیا. فقط امیدوام سپاهان به اون روزای خوبش برگرده.

 

تیم باشگاهی خارجی :‌ منچستر

هیچ وقت بارسلونا رو به خاطر این که دو بار قهرمانی تو چمپیونزلیگ رو گرفت ازمون نمیبخشم ولی خب به هر حال بخش مهمی از بازی های فوتبالی که تو دبستان و راهنمایی دیدم بازی های منجستر بوده

 

تیم ملی خارجی : انگلیس

که علاقه بهش به خاطر علاقه ام به منچستره

آرزوهای فوتبالی ام تقریبا با بقیه تیم ها به وقوع پیوسته به جز تیم ملی خودمون

امشب به خاطر بازی ایران و روسیه که ۱-۱ تموم شد تصمیم گرفتم در مورد قوتبال بنویسم

هیچ وقت استرس ها و خوشحالی هایی که با تیم ملی کشیدم و دیدم رو یادم نمیره از چند تا چام جهانی که رفته که تک تک لحظاتش رو یادمه

هنوز مونده که ایران قهرمان آسیا بشه و تو جام جهانی هم یه خودی نشون بده

امیدوارم که روزی این دو تا رو ببینم

 

از اینا که بگذریم قطعا هدف هایی که از درس خوندنم تو رشته کامپیوتر از بچگی بوده وارد کردن تکنولوژی به فوتبال بوده و من شاید هنوز اطلاعاتی در این زمینه کسب نکردم ولی یه روزی واسه پیشرفت فوتبال تو جهان به عنوان محبوب ترین مسابقه ورزشی تلاش میکنم فوتبالی که الان دیگه تبدیل به یک صنعت شده

این متن رو نوشتم که بگم من رو فوتبال حساس ام و هیچ وقت ازش جدا نمیشم و یه روزی آرزوهام تو این بخش از زندگی ام رو تحقق میدم

به شب زنده داری پنجره ها

نگاه میکنم

و به فوتبال

که این شب ها

خواب را

خوابانده است ...

شاعر : حمیدرضا اقبال دوست

 

 

 

به نام خدا

شروع وبلاگ:

این جانب دانشجویی بدبخت از دیار امیرکبیر بوده که اتفاقا خیلی هم بدبخت نیست ولی متاسفانه اعتماد به نفسش کمی کم است.

راستش این دفعه چندمی هست که وبلاگم رو شیفت دیلیت میکنم و دوباره از نوع شروعش میکنم دلیلش هم شاید اینه که بعد یه مدتی میبینم خب من که خیلی نسبت به قبل تغییر کردم و نوع مخاطبام هم تغییر کردن پس بهتره که پاک کنم از اول بنویسم

که البته این دفعه تصمیم گرفتم یه موضوع و روند کلی واسه وبلاگم تعیین کنم تا هی هر دفعه به این مرض دچار نشم

شاید هم دلیل دیگه اش این بود که فرض میکردم مخاطبی که میخونه متنم رو منو نمیشناسه واسه همین هر چرت و پرتی که دوست داشتم به سخن در میوردم ولی جایی شنیدم که میگفت جوری متن بنویس که قراره بدی به نزدیک ترین دوست و آشنایات اونا رو بخونن.

حالا به امید خدا شروع میکنیم.

موضوع اصلی وبلاگم رو میزارم تجربه های زندگی ام و چون قطعا زندگی من با بقیه فرق میکنه پس تجربه های من هم ممکنه تخصصی بشه. از درسی که میخونم ممکنه بگم از شهری که زندگی میکنم توش بگم در حالی که میتونه تجربه های مشترکی که من تجربه کردم رو هم شما تجربه کرده باشین یا دوست داشته باشین تجربه کنین یا دوست نداشته باشین تجربه کنین یا حتی متنفر باشین از تجربه کردنش

به هر حال هم واسه خودم میمونه این نوشته ها هم اگه خدایی نکرده یه روزی به جایی رسیدیم و یه آدم درست حسابی تر از الان شدیم و خرمون چهار جا میرف و چهار نفر خواستن بیان ببینم کی هستیم یه جایی داشته باشند.