علی ایزدی

علی ایزدی

علی ایزدی هستم.
دانشجوی مهندسی کامپیوتر دانشگاه امیرکبیر

امیدوارم اینجا جایی برای تعامل بهتر با دنیای بیرون بشه.

۲ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

یکی از چیزهای مهمی که اغلب ما به اون فکر نمی‌کنیم soft skill است.

این که من چرا تصمیم گرفتم این کتاب رو بخونم برمیگرده به جلسات sprint retrospective که تو شرکت میراث داشتیم. خیلی برام جالب بود که افراد تیم بعد از یک sprint تو اسکرام میان نقاط قوت و ضعف تیم رو بررسی میکنن. علاوه بر چیزای فنی یه چیزی که بررسی میشد soft skill اعضای تیم بود. به خاطر این که هدف از بیان این soft skillها این بود تا تیم بهتر عمل کنه اکثراً حول و حوش نحوه ارتباط افراد با یکدیگه تو تیم یا نحوه همکاری گروهی و یا نحوه فکرکردنشون نسبت به مسائل میچرخید.

واسه همین تصمیم گرفتم این کتاب رو بخونم. یکم شاید با اون چیزی که انتظار داشتم از soft skill و این که بیاد در مورد نحوه ارتباط با تیم حرف بزنه فرق داشت ولی اونقدری این کتاب خوب بود که تصمیم گرفتم درباره‌اش بنویسم و این که چرا باید این کتاب رو بخونین و دیدتونو نسبت به چیا به عنوان یک توسعه دهنده نرم افزار(‌ من ترجیح میدم بگم یک computer scienceای) عوض می‌کنه.

اگه بخوام مهم‌ترین چیزی از این کتاب یادگرفتم رو بگم اینه که چجوری می‌تونیم در بهینهترین حالت زندگیمون رو جلو ببریم. در واقع تو این کتاب نه فقط در مورد کار صحبت کرده بلکه در مورد این که چجوری productiveتر باشیم چجوری فرآیند یادگیریمونو درست کنیم یا این که چجوری از وقتمون درست تر استفاده کنیم حرف زده.

توی یه قسمتایی از کتاب در مورد مسائل مالی و سلامتی و روانی تو زندگی هم حرف زده که البته من خیلی این سه قسمت رو پیشنهاد نمیدم و اگه فکر میکنیn کل کتاب که حدوداً ۴۵۰ صفحه‌ است زیاده میتونین فقط همون ۴تا بخش اولش رو بخونین.

کتاب از ۷ بخش تشکیل میشه:‌

قسمت اول در مورد شغله: احتمالاً همه‌مون به کارآفرینی فکر کردیم ولی اکثراً تنها راهی که پیش میریم همون کارکردن واسه بقیه است. تو این قسمت من یکم دیدم به این قضیه فرق کرد که این که چجوری و کی میشه از حالت کارکردن واسه بقیه بیرون اومد. البته تو قسمت‌هایی از این بخش به پیداکردن کار و این که چرا ما به کار نیاز داریم و چجوری میتونیم مصاحبه‌ی خوبی داشته باشیم هم حرف زده.

قسمت دوم یکی از بهترین قسمت هاشه تحت عنوان marketing yourself: چیزی که باعث شد من الان بیام اینجا و بتونم این کتاب را واسه کسایی که حس میکنم واسشون فایده داره به اشتراک بگذارم.

تو این قسمت خیلی خوب در مورد چرایی این کار واسه موفقیتمون و نحوه انجام اون به خوبی توضیح داده شده.

قسمت سوم مربوط به یادگیریه:‌ چیزی که به نظرم خیلی خیلی خود من نسبت به اون مشکل داشتم با این که خیلی دوست دارم چیز جدید یادبگیرم ولی حس میکنم تو این فرآیند بهینه عمل نمی‌کنم.

تو این قسمت خیلی خوب در مورد روش یادگیری یه چیزی توضیح داده و در ادامه آموزش دادن یه چیزی رو گام خیلی مهمی در تسلط بر اون دونسته.

قسمت چهارم هم در مورد productivity هست که به نظرم جز بخش‌های جذاب این کتابه: اکثر ما کلی کار برای انجام دادن داریم و حتی اگه وقت زیادی هم واسه انجام اون ها بگذاریم بازهم ممکنه در آخر حس کنیم که نتونستیم از وقتمون بهینه استفاده کنیم یا حس میکنیم نمیتونیم برنامه ریزی درستی انجام بدیم یا حتی اگه برنامه ریزی میکنیم معمولا به اون عمل نمیکنیم. تو این قسمت دلیل این مشکل رو نسنجیدن میزان بهره وریمون بیان میکنه و این که چرا ما معمولاً تخمین درستی از میزان بهره وریمون نداریم و راه حلی رو ارائه میده که به نظرم خیلی خیلی میتونه تاثیر مثبتی در استفاده درست از وقت بگذاره.

قسمت های بعدی هم شامل financial و fitness و spirit بودند که من در مقایسه با چهار قسمت اول خیلی جذاب نبودند و اگه حس کردین کتاب زیاده میتونین اونا رو skip کنین.

همون جور که گفتم کتاب شاید خیلی نسبت به اون چیزی که انتظار داشتم که در مورد نحوه ارتباط درون تیمی در کار باشه نبود ولی خیلی خوب تونست دیدم رو نسبت به soft skillام عوض کنه و بفهمم چه قسمت های مهمی از این مهارت‌هام دچار مشکل هستند که اگه با همون روند قبلی جلو میرفتم خیلی توی بهره‌وریم و موقفیتم به مشکل میخوردم.

این کتاب رو به شدت بهتون پیشنهاد میکنم و امیدوارم که خوندنش تو موفقیتتون تاثیر مثبت بگذاره.

واقعا حس عجیبیه که کارشناسی داره تموم میشه.

جمله ی کلیشه ای: بهترین دوران عمرتون دوره‌ی کارشناسی و حضور تو دانشگاهه. خیلی خوشحالم که هرچی نزدیک آخرش میشم بیشتر امیدوار میشم به آینده.

واقعاً وقتی نگاه می‌کنم به این چهار سال در مقایسه با ۱۸ سال قبلش پیشرفت رو خیلی بهتر احساس میکنم و این که وقتی وارد دانشگاه شدم از چه آدمی به چه آدمی تبدیل شدم.

این خیلی لذت بخشه که با تلاش خودت به جایی میرسی که همیشه دوست داشتی و میدونی آینده‌ی روشنی در انتظارته . هر چی جلوتر میرم مشکلات کمتر جلوه میکنن و خیلی راحت تر میتونم باهاشون دست و پنجه نرم کنم. دیگه کم کم دارم مطمئن میشم که خیلی راحت میشه موفق شد خیلی راحت میشه جلو رفت.

آزادی عملم بیشتر شده. ذهنم فراتر رفته و راحت تر میتونه فکر کنه. دیگه هر چیزی رو نمیتونه رو راحت قبول کنه.

اینا همه چیزایی بوده که قبل اومدن  به دانشگاه نبوده. آدمای اطرافت عقاید متفاوت اطرافت  بزرگترین تاثیر رو میذارن تا تو به اینجا برسی و امیدوار بمونی. وقتی علاقه داری به یادگرفتن و تلاش کردن و بقیه تو رو تشویق میکنن به اون پس مطمئن میشی که همه چیز امکان پذیره وقتی میبینی که آدمای اطرافت در تلاشن تو هم تلاش میکنی. وقتی میبینی آدمای اطرافت کمتر غر میزنن تو هم کمتر غر میزنی وقتی میبینی آدمای اطرافت کتاب میخونن یا فیلم میبینن و یا تفریح میکنن تو هم اونا رو انجام میدی . تو هم پا به پای اونا پیشرفت میکنی.

خوشحالم از این که کنار همچنین آدمایی تو دانشگاه بودم. کلی از تلاش هایی که کردم به خاطر انگیزه ای بوده که از اونا گرفتم که اره واقعا میشه اون کار رو کرد.

خیلی خیلی خوشحالم که دانشگاه باعث شد دیدم رو نسبت به شخصیتم و اطرافم بیشتر کنه.

خیلی خوشحالم دانشگاه شرایط یادگیری دانشی رو به من داد که میتونم نتیجه تاثیر اون رو آدما ببینم. این اعتماد به نفس رو به هم داد که خودم میتونم یاد بگیرم.

بهم اعتماد به نفس این رو داد که به خاطر چیزی که بهم یاد داد در کنار آدمایی کار کنم که همه تلاششون اینه تا شرایط دور و برشون رو بهتر کنن.

خوشحالم جایی کار میکنم که به ویژگی های شخصیتیت خارج از قراردادهای مسخره اجتماعی احترام میگذارن و به تو به خاطر توانا‌یی‌هات و علاقه ات به پیشرفت و یادگیری فرصت نشون دادن مهارت هات و شکوفا شدنت رو میدن.

خوشحالم که سن ورود نسل ما به کار و مسئولیت هامون همزمان شده با خارج شدن نسل قبلمون از مسئولیت‌ها نسل قبل نتونست نیازهای نسل ما رو برآورده کنه. وقتی خودمون مسئولیت هامون رو بگیریم خیلی میتونیم راحت تر زندگی بهتری واسه خودمون بسازیم . نسل ما نسل خیلی متفاوتی با نسل قبله و الان موقعیه که ما میتونیم همه چیز رو پیشرفت بدیم.

خوشحالم که اطرافیان و دانشگاه بهم داد که واسه یادگرفتن نیاز به اپلای نیست نیاز به استاد بهتر نیاز به دانشگاه بهتر نیست. تو خودت میتونی یادبگیری و جلو بری . زندگی چیزی خارج از تلاش و یادگرفتن نیست. آدما میان و میرن ولی تنها چیزی که ازشون باقی میمونه کارهاییه که کردن. حرف کلیشه ایه ولی گفتنش به بقیه باعث میشه که تعهد پیداکنی نسبت به قضیه. کلا هر چیزی رو پنهان کنی تعهدی بهش نداری.. این بقیه هستن که به تو انگیزه میدن و اگه خوش شانس هم باشی بهت کمک هم میکنن.

پی نوشت: همینجوری تصمیم گرفتم بعد یه مدت بنویسم واسه همین هرچیزی که تو ذهنم اومد رو نوشتم احتمالا متن ساختار خوبی پیدا نکرد.